آقا محمد سجادآقا محمد سجاد، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

قهرمان شکست ناپذير...

من محمدسجاد مکرمی هستم... یک قهرمان شکست ناپذیر...

يا لطيف

خدايا ما را در برابر اين بچه ها لطيف کن. داد نزنيم سرشون. اخم نکنيم برِشون. سعي کنيم با خلاقيت باهاش کنار بيايم. حداقل عصبانيت خودمون رو کنترل کنيم و در مورد کاري که کردن باهاش برخورد کنيم. نه به خاطر خرابي اي که به بار آوردن. واقعا بچه 2 ساله هيچ پناهي جز پدر-مادرش نداره. با داد و تشر پناهگاهش رو ويران نکنيم. يا لطيف... ذره اي لطافت عطا کن. تا سرمايه هايمان به سرداران جان برکف آقا تبديل شوند و به هدر نروند. ...
28 بهمن 1392

لالايي هاي پسرونه

شب داشتم مي خوابوندمش، خيلي شيطنت مي کنه موقع خواب شبش... دراز کشيده سرم رو ميذارم کنارش بهش ميگم: ميشه دستام رو بگيري و برام لالايي بخوني؟ ميگه: بوشه. دستام رو ميگيره و مي خونه: لالايــــــي لالايـــــــــي ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خدايا اين پسرو براي خودت ميخوامش.  
28 بهمن 1392

اولين شکستگي سر

طي يک اتفاق غير منتظره و عجيب! آقا محمدسجاد از يه ذره بلندي به صورت کج افتاد زمين، با اين تفاوت که ايندفعه سرش شکست و بخيه خورد. بماند داستان بخيه زدن که 5 تا بيمارستان رفتيم و هر کدوم ما رو حواله مي دادن به يه بيمارستان ديگه. 3 تاشون هم مخصوص کودک بودن!! حدود 1 ساعت و نيم 2 ساعت بعد از واقعه رفتيم بيمارستان کودکان مفيد و تا 12 شب هم کارمون طول کشيد. بيمارستان رو گذاشته بود روي سرش انقد با خواهرش بازي کرد بلند-بلند و خنديد! باباش که رفته بود نسخه رو بگيره وقتي از در لابي اومد تو بلند فرياد مي زد: بابا اومد! بابا اومد! موقع بخيه زدن اما از دماغ مان در آورد خنده ها رو. دعا کنيم براي همه بچه ها... آدم بايد هر ازگاهي همينجوري هم که...
21 بهمن 1392

اولين برف بازي

روزي که حسابي برف آمد را يادمون نمي ره... خواهر جون رو خوابونديم و دو تايي رفتيم برف بازي... عجب حالي کرد محمدسجاد. عصرش 3 ساعت خوابيد!   يک پارو هم پيدا کرديم و مشغول برف روبي شديم   ...
21 بهمن 1392

کرم... دندان ... مربا ... عسل ... بابا

کرم سوختگي اش را مي آورد مي دهد به من. مدام مي گويد: ني ني ... ني ني ... ني ني .... نگاهش مي کنم. وسط کرم را دندان زده و کرم از وسط تيوپش زده بيرون!!! مي گويم: مامان جانم! زينب پري که دندان ندارد... خواهر جون هنوز دندان در نياورده! نگاهي عميق بين من و او فاصله مي اندازد... مکثي مي کند و مي گويد: بابا !!!! ...
18 بهمن 1392

سروش: تغذيه روح و جسم

ترنجستان سروش، فروشگاهي مناسب براي خريد اسباب بازي و کتاب مخصوص بچه هايمان. جايي براي نقاشي کشيدن و نقاشي شان بر ديوار به نمايش گذاشته شدن. مکاني براي تغذيه فکري و جسمي ما و فرزندان دلبندمان خ انقلاب-بين وصال وفلسطين حتما سر بزنيد و از کارشناس فروش براي بچه هاتون وسيله مناسب بخريد... ...
13 بهمن 1392